دانشجویی
عید قربان است این دل را به قربانی برماین سر و تن را به پیش معشوق به قربانی برموقت زبح است،معشوق خنجر را بکشاین جان را از تن بی ارزش بیرون بکش
پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : parisa گل وبلبل همی دارم
به دل هم غمی دارم
در این محفل دوستی را که از بود ونبودش در آزارم
نبودش چون فراغت هست چو بی تابی دوری هست
بودنش غم به دل دارم که روی از من برگردان است
***
باد صبا آمد برکنارم
چه دیر آمد خبرآمدنش بر مزارم
حال که کفن پوسیده است
آن شیرین روی بر کوی ما می آید
***
به خواب دیدم که روی برگرداندی زمن آه!
که شکست آینه ی فردای من
قلبٌ،روحٌ،چشمِ گریان من
اخم تو خنجری بر سینه ی نالان
من ز فراغت خونین دیدگان من
آه !که نابود شد آیند ه ی رویای من
(پریسا) سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : parisa گویند که دل را به دل راه وصلیست عاشق را به معشوق روزی وصلیست گویم من شب و او روز روشن به خاری مانم در پای تو من به سوز و گداز از پا درایم آخ که دیگر نا ندارم *** تارسیدم درها را بر رویم بستند همه از دیدن من خسته اند چشم ها را بر حضورم بستند آنها از حضور من خسته اند
دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : parisa *** مدتی را نبودم در سیر جهان خفته بودم در کنج جهان کنج دلی که روحی نداشت کالبدی کو زعشق نشانی نداشت شاخه گلی را به دستم دادند فارغ از مرگ نجاتم دادند حال که آماده و عاشق در دم درگاه شدم به خود آمدم و دیدم که مات شدم (پریسا) *** سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 14:39 :: نويسنده : parisa دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند... *** حـقـیـقـت دارد ! کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت ! آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!! *** دوره، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند ولی هرگز خواب هم را نمی بینند . *** کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم حالا هرروز بهم زنگ میزنی یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی من که میدونم تو هم دلت تنگ منه . . . *** چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : parisa این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش ! همین بس که : نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
کلاغ جان! قصه من به سر رسید... سوار شو! تو را هم تا خانه ات می رسانم...
همی گویی غمش را در دل نگهدار نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : parisa گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد *** گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم ***
دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم، آهای جماعت... میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟ شما دقیقا چه رنگی هستید؟! چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:24 :: نويسنده : parisa عکست را نگاه میکنم...آخ که این عکس پیر نمیشه...اما پیر میکنه...*** این روزها حس “صفری ” رو دارم که قبل از عدد میاد …
|